نوشته شده توسط : فرشيد آزاده

 
 
اقتصاد بازار داخلي
 
 
 

مقدمه
 
در كل تاريخ هيچ اقتصادداني نبوده كه مجبور شده باشد به چگونگي تأمين
وعده بعدي غذاي خود، فكر كند.
                                                                                                     پيتر دروكر[1]
 
 
در طول سالها، به دفعات با مشكلات مالي داخلي شركتها مواجه شده‌ام كه گرچه خيلي با هم متفاوت بوده‌اند ولي به طرز شگفت آوري راه حل‌هاي مشابه داشته‌اند. راه حل اين مسائل شامل
 
جايگزيني اعتماد مركزي و كنترل شده شركت با يك بازار داخلي مي‌باشد. پيش از تشريح اين اقتصاد، اجازه دهيد نگاهي به يكي دو نمونه از اين مسائل بياندازيم.
 
يك شركت عمده توليد محصولات الكتريكي، داراي دو واحد تجاري استراتژيك (SBU)[2] بود كه همكاري متقابل زيادي با يكديگر داشتند. يكي از آنها، توليد كننده بزرگ موتورهاي كوچكي است
 
كه در لوازم خانگي استفاده مي‌شود. گرچه تعداد مشتريان اين واحد كم بود، ولي حجم فروش بالا و سود فراواني داشت. بخش ديگر، توزيع كنندگان لوازم الكتريكي را تأمين مي‌كرد و در ميان
 
اقلام فروش آن، موتورهاي كوچك نيز قرار داشتند. اين بخش نيز كاملاً سودآور بود.
 
بخش دوم شركت، ملزم بود تا موتورهاي مورد نياز خود را از بخش اول تهيه كنند. از آنجا كه هر واحد، بايد سودآوري مي‌داشت، لذا قيمت خاصي براي معاملاتشان در نظر گرفته شده بود. مشكل
 
معمولاً از اين قيمت گذاري انتقالي ناشي مي‌شود چرا كه اين امر ميان دو طرف درگير، تنش به وجود مي‌آورد. ديگر توليد كنندگاني كه فروش كمتري داشتند مي‌توانستند موتورهاي توليدي خود را
 
با قيمت كمتري نسبت به SBU اول عرضه كنند، اما واحد مورد نظر ما طبق قوانين نمي‌توانست موتورهاي موردنياز خود را از بيرون تهيه كند. اين موضوع به روند سودآوري لطمه زد، تا آنجا كه مدير
 
شركت نظرات بسيار نامساعدي نسبت به حسن نيت شركت توليد كننده موتور پيدا كرد. هيچگونه همكاري ميان اين دو قسمت براي بهبود شرايط ديده نمي‌شد.
 
از سوي ديگر، شركت توليد كننده موتور نيز معمولاً مي‌توانست موتورهاي خود را با قيمت بالاتري به مشتريان بيروني عرضه كند. لذا هنگامي كه اين واحد با ظرفيت تقريباً كامل كار مي‌كرد مجبور
 
مي‌شد بخشي از توليدات خود را با قيمت نازلتري به واحد دوم بفروشد، در واقع از سود بيشتر چشم پوشي كرده بود. در نتيجه اين واحد نيز به همان اندازه از واحد دوم ناخشنود بود.
 
قيمت گذاري انتقالي همانطور كه جيمز راينهارت ، رئيس قبلي جنرال موتورز در كانادا، گفته است، مي‌تواند اثرات سوء بيشتري نيز داشته باشد.
 
چطور ممكن بود كه GM ، تنها ظرف بيست و دو سال، اين چنين جايگاه خود را از دست داده باشد؟ يافتن دليل به دقايقي تأمل نياز دارد. ريشه اصلي مشكل از آنجا شروع شد كه قيمتهاي انتقالي
 
از بخش‌هايي نظير پاكاردالكتريك، از سوي مديريت GM عمدتاً بالاتر از سطوح رقابتي ديگر قرار داده شد. در نتيجه نوسانات زيادي پديد آمد كه سرانجام با افزايش قيمتها جبران شد و وضعيتي
 
غيررقابتي را در سال 1975 به بار آورد. (هلال[3]، گرانمايه[4] و پوردهناد[5]، 1993 ، 146).


[1] -Peter Drucker
[2] -Strategic Business Unit
[3] -Halal
[4] -Geranmayeh
[5] -Pourdehnad



:: موضوعات مرتبط: مقالات و كتاب مديريت , ,
:: برچسب‌ها: كتاب خلق مجدد سازمان - فصل دهم , اقتصاد بازار داخلي , اقتصاد داراي برنامه ريزي و كنترل مركزي , اقتصاد خرد در برابر اقتصاد كلان , ,
:: بازدید از این مطلب : 467
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 8 آذر 1394 | نظرات ()